نگرانیهای بشری


گروهی از فلاسفه معتقدند تمام درد و بدبختی آدمیزاد خلاصه می‌شود در چهار ترس اساسی.
ترس از مرگ، ترس از آزادی، ترس از تنهایی و ترس از پوچی.
و خداوند صد و بیست و چهار هزار پیامبر را فرستاد تا همین چهار مشکل بشر را حل کنند.

 آنها برای حل مسئله‌ی مرگ فرمودند شما نمی‌میرید. بلکه از این دنیا به دنیای دیگری کوچ می‌کنید و چنان بهشت جذابی را وعده دادند که مرگ زودهنگام و حماسی شد آرزو و هدف بشر. 

بعد فرستادگان خدا رفتند سراغ حل مشکل دوم یا همان تنهایی. امت می‌نالیدند که ما در هنگام درد و بدبختی و سختی تنها هستیم و زن و فرزند و پدر و مادر چاره‌ی دردمان نیست.
رسول می‌فرمود: اشتباه نکنید. خدا همیشه با‌ شماست و لحظه‌ای شما را تنها نمی‌گذارد. و انسانهای زود‌باور هم بلافاصله رفتند در پروفایلشان نوشتند فقط خدا هوایم را دارد و خودم هستم و خودت و .....

و حالا مسئله‌ی سوم و مشکل ترس از آزادی.
مردم از آزادی وحشت داشتند و گله می‌کردند که اگر آزاد باشیم باید خودمان تصمیم بگیریم و انتخاب کنیم و این از سخت‌ترین کارهای روزگار است. ما که اصلا نمی‌دانیم چه کاری درست است و چه کاری غلط، چه کنیم؟ 
حوصله‌ی تجربه و کسب علم و دانش و آزمون و خطا را هم نداریم.

فرستاده‌ی خدا می‌فرماید آزادی؟ زهی خیال باطل. بروید و خیالتان تخت باشد. این یک قلم را اصلا ندارید. من یک برنامه کامل را در یک کتاب مقدس برایتان آماده کرده‌ام که تکلیف نفس کشیدنتان هم آنجا معلوم است. هم برای خودتان و هم کل جد و آباءتان.
 و اگر احیانا به مشکلی خوردید که از قلم افتاده بود، کافیست استخاره کنید.
امت پرسیدند استخاره دیگر چیست؟
وی گفت همان شیر یا خط است. فقط به جای سکه از کتاب مقدس استفاده کنید.

بعد پیامبران می‌روند سراغ حل مشکل پوچی و کلی هندوانه زیر بغل بشر می‌دهند که تو خودت معنای زندگی هستی و اشرف مخلوقاتی و اصلا دنیا روی سر تو می‌چرخد و اگر نباشی جهان از هستی ساقط می‌شود.

و این چنین بود که کل مشکلات بشری به کمک مردان دین حل و فصل شده و پاک کردن صورت مسئله به عنوان اولین راه‌ جهت حل مسائل، مطرح شد.

حال اگر انسان مدرن کله شقی می‌کند و خست به خرج می‌دهد و دو دستی به زندگیش چسبیده و با مرگ و بهشت و حوری و پری عوضش نمی‌کند، دنده‌اش نرم و چشمش کور، آنقدر با ترسهایش کشتی بگیرد و بجنگد و لج کند، تا سوسک شود.

طاهره ‌جمشیدی
۲۳مهر۹۹


https://t.me/hoseneha